مدح و ولادت امام رضا علیهالسلام
بِــاذنِ الله احــوالــم خــدایـیسـت دلم از لطفِ زهـرا هَل اَتاییست دوباره کـوثـری شد جـان و دلهـا رئوف آمد، کرامتها رضاییست نــیـازِ آفــریـنـش بـرطــرف شـد بـیا سـائـل که هـنگـام گـداییست به نجـمـه میدهد مـژده، فـرشـته قـدوم مـاه پـاره، مصطـفـاییست نه تـنها شـیعـه میخواند عـلی را علی موسیالرضا هم مرتضاییست فـدای پـنـجـمـیـن فـرزنـدِ اربـاب که حتی مشهدش هم کربلاییست بخوانند اهلِ دل، از دل رضا را که سلـطان سریـرِ ارتـضاییست رضا آمد، خـدا خـوانَـد رضایش که او بِـالـذّات میدانـد رضـایش خـدا را دل چـه آسـان میشـناسد که از شـاه خـراسـان میشـنـاسد نه من از جان رضا را میشناسم رضا جان را، حسین جان میشناسد امـامِ صاحـبُ الـتـفـسـیـرِ خود را هــمـه آیــات قــرآن مـیشـنـاسـد نه دیروز و نه امروز و نه فـردا رضـا را کـلِّ دوران مـیشـنـاسد ز عُـلیا تا به سُـفـلی خِـطّۀ اوست رضا را عرش رحمان میشناسد ز فَوقَ الارض تا تَحتَ الثَّری نیز ولی را اِنـس تا جـان میشـنـاسد امــامِ خــویـش را قــلــبِ مــؤیَّـد ز ابـر و بـاد و بـاران میشـناسد رضا آمد، خـدا خـوانَـد رضایش که او بِـالـذّات میدانـد رضـایش شـده وِردِ مــلائـک ذکـرِ نـامـش رسـد از عــالــم و آدم ســلامـش خــدا حـبِّ ولایـش را بـه مـا داد خـوشا آنکـه رضـا بـاشد امامـش حـدیثِ سلـسـله، تـطهـیرِ دلهاست و یک جمله است، مضمونِ کلامش گِره خورده است توحید و ولایت هـمان تکـمـیلِ دین باشد مقـامش غـدیـر از لطـف او بر ما رسـیده خـدا را شکر، زین لطفِ تمامش عـــلــیِّ ســـوم زهـــراسـت آقـــا شهـیـرِ شـاه مـردان اسـت نـامش چنان جدِّ کریمش سفـرهدار است نِــشـیـنـد در کـنــارِ او غــلامـش رضا آمد، خـدا خـوانَـد رضایش که او بِـالـذّات میدانـد رضـایش فـلک با دورِ چـشـمـانـش بگـردد تـمـام چــرخ حـیـرانـش بـگــردد همه هـفـت آسـمان زیـرِ نـفـوذش زمین در تحـت فرمـانش بگـردد تـمام عـمـر، کارش میـزبانیست خوشا عمری که مهمانش بگردد بگو حُجّاج را، حَجّی است مقبول که حـاجـی دورِ ایـوانـش بگـردد غـنیهـا گِـردِ کـعـبه در طـوافـند گـدا هـم دورِ سـلـطـانـش بگـردد هــمـه قــربـانـیِ کـوی مــنــایـش که مسـلـخ نیـز قـربـانش بـگـردد به دربـارش همه عـنوان بگـیرند گـدا دنـبـال سـلــطــانـش بـگـردد رضا آمـد، خـدا خـوانَـد رضایش که او بِـالـذّات مـیدانـد رضـایش بیا ای دردمـنـد، آقـا طـبیب است رضا حتی به پیغمبر حبیب است امیدِ حـضرت مـوسی بن جعـفـر شبیه جدِّ مظلـومش غـریب است چه مـظـلـومانه او مـسـموم گردد گریزِ روضهاش، یَابنَ الشبیب است بـیـاد کـربـلا روز و شبِ اوسـت غمین از روضۀ شَیبُ الخضیب است هماره پـلکهایش زخـم از اشک قـریـنِ گـریـۀ خَـدُّالـتـریـب اسـت تـمـام عـمـر، ذکـرش واحـسـیـنـا شهـیـد داغِ اَبـدانُ الـسَّـلـیب اسـت بــرای عـــمـۀ مـضـروبـۀ خــود دعایش تا فرج، صبر و شکیب است رضا آمد، خـدا خـوانَـد رضـایش که او بِالـذّات مـیدانـد رضـایـش |